دوران مدافع تخیل و فرهنگ در برابر ساده سازی های ساختارگرایانه است
به گزارش شاتر عکاسی، روح الله نعمت اللهی مترجم کتاب تخیل نمادین اثر ژیلبر دوران در گفت وگو با خبرنگاران در پاسخ اینکه شاخصه ها و مولفه های فلسفی که دوران از آن سخن می گوید چیست، مطرح کرد: اساسا پدیدار شناسی فرانسوی از فلسفه ای حرف می زند که با فلسفه های قبل خودش گسست دارد. مثلا وقتی که دکارت به اندیشه ورزی می رسد به طور معین در راستای فلسفه های قبل از خودش ادامه می دهد و می گوید چرا فلسفه قطعیت ندارد و همه علوم دیگر قطعیت دارد. او چنین ارتباطی را بین فلسفه و علم؛ فلسفه و دوران خودش و علم در دوره های خودش و قبلی رصد می نماید و نشان می دهد.
او اضافه نمود: دوران و کلا پدیدار شناسی فرانسوی فلسفه اش نسبت به جریان اندیشه یک گسست کلی دارد. به این دلیل که تاریخ اندیشه فرانسوی، تاریخ اندیشه ساختارگرایانه است. جالب است که این اتفاق در فلسفه آلمانی و فرانسوی هم می افتد. در فلسفه آلمانی از جمله کاسیرر، هگل، مارکس و ... با فلسفه قدیم گسستی وجود دارد. پدیدارشناسی فرانسه که گسستش بیشتر هم هست؛ مثلا در فهم آثار باشلار، هیچ گونه ساختار و روشی معرفی نمی گردد که بتوانیم روی آن نقد تماتیکی(مضمونی) کنیم. مثلا یک منتقد فرانسوی گفته بود که باید این کاره باشی تا بفهمی که چه می خواهد بگوید! این نشان دهنده یک گسست کامل است. در واقع تخیل و اساسا یک تخیل محض است. در پدیدارشناسی فرانسوی، فلسفه ساختاری به آن معنایی که می فهمیم در آن ورود ندارد و به همین دلیل درست نیست که مثلا تخیل را به جهتی ببریم که سهروردی می گوید چون او از دسته فلاسفه ای هست که ساختاری حرکت می نماید.
این مترجم یادآور شد: البته منظور من هم در اینجا ساختار سوسوری نیست پس به صورت خلاصه باید بگویم وقتی درباره پدیدارشناسی فرانسوی حرف می زنیم باید توجه داشته باشیم که در جهان تخیل آن افراد، بحث کنیم و ببینیم آن فرد چه می گوید.
نعمت اللهی بر همین اساس تعریفی از تخیل ارائه کرد و گفت: حالا اگر به این معنای تخیل نگاه کنیم: آگاهی انسان به دو طریق جهان را برای خود بازنمایی می نماید. یکی روش مستقیم است که طی آن انگار شیء در عقل انسان حاضر است، مثل دریافت های محصول درک و حس. روش دیگر، روش غیر مستقیم است که طی آن شیء به هر دلیلی نمی تواند به کل واقعی در دسترس درک ما قرار گیرد، مثل خاطرات کودکی، خیال مناظر سیاره مریخ، هوش مدارهای گردش الکترون به دور هسته ای اتم و تصورات مربوط به جهان پس از مرگ. در تمام این موارد که غیر مستقیم هستند، شیء غایب به واسطه تصویر به معنای عام آن، برای آگاهی ما بازنمایی می گردد. حالا تخیل نمادین مربوط به زمانی است که واقعیت مدلول به هیچ عنوان قابل بازنمایی نباشد و نشانه می تواند به آن واقعیت و نه یک مدلول اشاره کند.
او در پاسخ به سوالی دیگری درباره اینکه جدی ترین شاکله های بت شکنی غرب چگونه است شرح داد: دوران اسم چیزی را بت شکنی می گذارد که اساسا در تاریخ اندیشه ما چنین معنایی ندارد. مثلاً ما به حضرت ابراهیم بت شکن می گوییم، چون بت را نقطه مقابل خدایی می دانیم که رجحان های فلسفی چشم گیری نسبت به اندیشه های ماقبل خودش دارد. مخاطبان ایرانی به ویژه مسلمانان در تاریخ اندیشه خدای مصور کم دارند. درست است که ما از خدای زروان تصویرکی داریم اما آنچه که امروز ما به آن بت می گوییم در فهم مخاطب مسلمان ایرانی خدایی مصور است که خود این را وقتی نگاه می کنیم مشخصا آن چیزی که ما از نظر تاریخی به آن نسبت می دهیم و آن چیزی که نویسنده فرانسوی به آن نسبت می دهد خیلی با هم متفاوت است.
این مترجم تاکید نمود: بنابراین آن چیزی را که دوران اسمش را بت شکنی می گذارد حذف دال است؛ می گوید شما فکر نکنید اگر ظواهر دین را کنار بگذارید، ـ ظواهر همان دال است ـ رمزش را به دست می آورید. یعنی این همه دال و مدلول از هم گسسته باشند و دال هدفی نداشته باشد جز نشان دادن مدلول. این در حالی است که او اعتقاد دارد دال خودش هدفی دارد و در واقع این طرف خودش، یونگ، کاسیرر و باشلار را می گذارد و در سوی دیگر لکان و استراوس و می گوید چرا باید از دال بگذریم و به مدلول برسیم چون این کار ضد انسانی و هنری است در واقع دوران با یک دید فلسفی مدافع تخیل و فرهنگ در برابر ساده سازی های روان کاوی و ساختارگرایانه است.
نعمت اللهی با اشاره به اینکه روحانی مسلکیانی مانند برونل و دوران در چهارچوپ فلسفه پدیدار شناسی می خواهند از اندیشه دینی دفاع نمایند شرح داد: بر این اساس در اندیشه ایرانی مسلمان بت شکن به سمت دین آمدن و برای ما کار خوبی است، اما برای مخاطب خارجی بت شکنی به معنای دین شکنی و از بین بردن اصول است و این تعبیر در اندیشه اروپایی و ایرانی کاملا متفاوت است. شاید تعبیری که ما برای کلمه ایکونو کلاست استفاده کردیم گو اینکه از نظر واژگانی مناسب باشد ولی شاید انقدر رسا نباشد که این مساله مهم تاریخی را در خودش جای دهد. به هر حال باید امیدوار باشیم که مخاطب کتابخوان باشد و احاطه به موضوعات دینی اسلامی و یهودیت احاطه داشته باشد، چون برداشت از خدا در این ادیان کاملا متفاوت است.
به گفته او، در اسلام شیعه خدای مجسم کمرنگ است، مثلا در مذهب خودمان عبارتی داریم مانند اینکه دست خدا با جماعت است. یا شهید نگاه می نماید به وجه الله. اما این عبارات خیلی کم است حالا در اسلام سنی این ها بیشتر است، مثلا تصورات مسجم بیشتر است و آیه ای در سوره قلم داریم که تفسیرش از دیدگاه شیعه و سنتی متفاوت است. تسنن نگاه جسمانی تری دارد. این تفسیر کشف ساق از دیدگاه اهل تسنن می گوید خداوند در آن جهان به بندگانش می گوید آیا مرا می شناسید. آنها می گویند نه! آن موقع خدا ساق پایش را نشان می دهد و انسان ها می گویند بلی ما تو را می شناسیم. در حالی که در تفکر شیعه منظور از کشف ساق آشکار شدن شدت و سختی های روز قیامت است.
نعمت اللهی گفت: اما مساله مجسم شدن خدا در مسیحیت این گونه اتفاق می افتد که بعد از شکل گیری کلیسای ارگانیزه که بعد از 400 سال مرگ مسیح اتفاق می افتد. در نامه های پولوس مسیح را با انواع چیزها مقایسه می نماید مثلا با الیاس و غیره. یعنی عیسی ناصری که در بیت الحم به جهان می آید، در ناصری زندگی می نماید و در جلیله از جهان می رود در واقع این ها تحلیل شان می نمایند که ما اصلا در مذهبمان چنین چیزی نداریم. خدای اسلام رجحان هایی به خدای مسیحیت و یهودیت دارد که آن برتر از اندیشه هاست و منظور از اندیشه ها این جا وهم است. پس این موضوع هم از موضوع تجربه، اندیشه و تصور قابل آنالیز است. سعدی می گوید ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و این ترجمه زیبایی شاید از واژه الله اکبر است. یعنی خداوند بیرون از همه موضوعات تفکر است و خیلی پیچیده تر از خدای مسیحیت و یهودیت است.
مترجم کتاب تخیل نمادین در سرانجام مطرح نمود: ما باید حرف اساسی دوران را در دفاع از دال بفهمیم که مثلا می گوید ای قوم نگاری به سوی استراوس و ای روان کاوی به سوی لکان، شما فکر نکنید اگر دال رفتارهای فردی و روان کاویی آن گونه که لکان می گوید و قومی و جمعی به آن شکلی که استراوس می گوید اگر اینها را بگذارید کنار می توانید ادعا کنید رمزش را کشف کردید. چون این جهت درست نیست و خود دال و تخیل است که از نگاه دوران اهمیت دارد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران