ایستگاه های اتوبوس خیره کننده در لیتوانی
به گزارش شاتر عکاسی، بعد از تماشا ایستگاه های زیبا و خاص اتوبوس در لیتوانی، عکاس کریستوفر هرویگ (Christopher Gerwig) این عکس ها را از شوروی سابق به نمایش گذاشت. عکس های او طی دو دهه در سراسر جهان در مجله های زیادی منتشر شد.
داستان را از زبان عکاس طی یک مصاحبه خبری با الیور پلینگ (Oliver Pelling) بخوانید.
نزدیک به 15 یا 16 سال قبل، من تصمیم گرفتم که با دوچرخه خود از لندن به سن پترزبورگ بروم. اگرچه این مسافرت به نظر خیلی سخت بود، ولی برای من بسیار لذت بخش می نمود. جاده ها مسطح و هموار بودند و دوچرخه سواری در این جاده ها برای من راحت بود. در طول راستا به دلیل گرفتن این عکس ها ذوق زده بودم و می خواستم که سفرم زودتر تمام گردد، ولی راستا بسیار طولانی بود و تنها چیزی که می دیدم، جاده و مزرعه بود. بعد از طی مسافتی، دیگر چشم انداز ها خاصی مانند عکس های نشنال جئوگرافی هم پیش رو نداشتم.
برای اینکه در راستا حوصله ام سر نرود، تصمیم گرفتم که حتی در صورت مشاهده چشم انداز ها ساده و معمولی هم ساعتی یک عکس بگیرم و با تکنیک های عکاسی، چشم انداز معمولی را خاص جلوه دهم. از کابل های برق، طناب های رخت آویز، آپارتمان ها و تمام مواردی که روی زمین می دیدم، عکس گرفتم.
بعد از مدتی در راستا متوجه ایستگاه های اتوبوسی شدم. بعد از اینکه وارد لیتوانی (که در شوروی سابق بود) شدم، ایستگاه هایی را مشاهده کردم که ظاهری بسیار غم انگیز و در عین حال هنری داشتند. با خودم گفتم که:
معین است که با وجود تمام اتفاقاتی که در این منطقه اتفاق افتاده است، شخصی برای طراحی و ساخت این ایستگاه های متفاوت و زیبا زحمت بسیاری کشیده است.
گاگرا (Gagra)، ابخازیا (Abkhazia)، منطقه ای در اطراف دریای سیاه و شمال گرجستان
در همان سال بود که همسرم در آلماتی قزاقستان شغلی پیدا کرد و ما به قزاقستان رفتیم. در طی سه سالی که در این منطقه بودیم، هنگامی که یکی از این ایستگاه های زیبا را می دیدم، کاری انجام نمی دادم جز اینکه بایستم و با دقت به هنرمندی آن خیره شوم. بعد از مدتی با ماشین به جستجو و کشف این ایستگاه ها پرداختم و کلکسیونی از عکس های آن ها را گردآوری کردم. این کار برای من تبدیل به سرگرمی شده بود.
اچمیادزین (Echmiadzin)، ارمنستان
سارانسک، روسیه
بعد از مدتی عکس ها را با عده ای از سردبیرهای مجلات مختلف به اشتراک گذاشتم. تعدادی از آنها، این عکس ها را دوست داشتند، ولی در اولین نگاه اکثرا از این عکس ها خوش شان نمی آمد و مدتی طول کشید تا واکنش مثبتی نسبت به عکس ها دریافت کنم. در حقیقت، این عکس ها که به صورت سری منتشر شدند، با استقبال خوانندگان مجلات رو به رو شدند و این امر به من انگیزه داد تا تعداد بیشتری از این عکس ها تهیه کنم.
شیمکنت (Shymkent)، قزاقستان
من برخلاف گذشته که به طور اتفاقی ایستگاه ها را می دیدم، آغاز به جستجوی ایستگاه های اتوبوس کردم. این مسئله مربوط به شش سال قبل است و در این موقع بود که اولین کتاب خود را تحت اسم ایستگاه های اتوبوس شوروی سابق (Soviet Bus Stops) در سال 2015 میلادی منتشر کردم.
(Rostovanovskoye)، روسیه
با یاری تعدادی از اشخاصی که من را در تهیه این مجموعه یاری می کردند، با چند نفر از طراحان ایستگاه ها مرتبط شدم. پیدا کردن این اشخاص اصلا کار ساده ای نبود. یکی از طراحان، آرمن سارادوف (Armen Sardarov)، در بلاروس بود که تا به امروز چند باری او را دیدار نموده ام، او شخصی بسیار جالب است و مسئولیت طراحی چندین ایستگاه اتوبوس را بر عهده داشته است. یکی از هنرمندان گرجستانی با نام زوراب تسرتلی (Tsereteli) هم مسئولیت طراحی تعدادی از ایستگاه ها را در حوضه دریای سیاه داشته است.
من در کوشش بودم داستان فکر اصلی که پشت طراحی این ایستگاه ها بود را این اشخاص جویا شوم و از آنها در خصوص اینکه برای طراحی با چه کسی قرارداد داشتند را می پرسیدم، ولی جواب آن ها بسیار متفاوت بود. به نظرم این داستان به صورت برنامه ریزی شده نبود و هر منطقه بنا به نیازهای خود به طراحی این ایستگاه های زیبا پرداخته بود. در برخی از ایستگاه معین بود که صاحبان کارخانه هایی که در آن اطراف بودند، در ساخت شان دست داشتند و دوست داشتند که کارمندان شان از این ایستگاه های زیبا استفاده نمایند. تعدادی از بیمارستان ها هم همین کار را انجام داده بودند و در آخرین سفرم به این منطقه تعداد زیادی از این موارد کشف کردم.
کاراکول (Karakol)، قرقیزستان
گاهی اوقات این طرح ها به سلیقه کسانی که در آن محل مشغول به کار بودند، مانند کارگران راهسازی بستگی داشته است. طراحی که دربلاروس دیدار کردم، به یاد می آورد که یکی از کارگران، مجله بافندگی و گلدوزی خانمم را برای ایده گرفتن قرض کرد. سپس پیشنهاد داد که از این طرح ها در ساخت ایستگاه اتوبوس استفاده گردد. گاهی دیده شده بود که افراد دولتی، هنرمندی یا دانشجویی را استخدام می کردند و به او مسئولیت زیباسازی جاده را محول می کردند.
پیتسوندا (Pitsunda)، ابخازیا (Abkhazia)
کرانسنوسلسکوی (Krasnoselskoye)، روسیه
در آخر باید این نتیجه را گرفت که این ایستگاه ها بنا به سلیقه شخصی کسی که طراحی در دست او بوده، ساخته شده اند. در برخی از این طرح ها پیامی نهفته است، ولی برخی دیگر فقط از طرح ها و شکل های محلی و فرهنگ مردم بومی الهام گرفته شده اند. در قسمت هایی از کردستان چند ایستگاه وجود دارد که از کالپاک (kalpak)، نوعی کلاه محلی، الهام گرفته شده است. فقط تعدادی از این ایستگاه ها توسطمعماران خبره ساخته شده اند و بیشتر آنها ساخته دست افراد مبتدی هستند. حتی عده ای می گویند که در برخی از طرح ها از یاری بچه ها دبستانی هم استفاده شده است.
گودرزی (Goderzi)، گرجستان
ساراتاک (Saratak)، ارمنستان
این داستان های جالب ایستگاه ها است که آنها را برای من مجذوب کننده می نماید. این ایستگاه ها تبدیل به فرصتی برای اشخاصی شده اند که شاید تا به حال هیچ کار هنری انجام نداده اند، مانند همان کارگر راهسازی یا بچه ها دبستانی.
تفاوت هر ایستگاه با دیگری سبب شده که هر ایستگاه هویتی منحصر به فرد داشته باشد و مردم از این طریق در زمانی که هنر، مجال تجلی نداشته است، فرصت نشان دادن تفکرات و هنر خود را داشته اند. این طرح ها کپی از طرح دیگری نیستند و خیلی صادق و مخلص بیان گر هنر و تفکر طراح هستند.
سوسنیاک ساناتور (Sosniak Sanator)، لهستان
فالستی (Falesti)، مولداوی
این پروژه باعث شد من به کشورهایی سفر کنم که شاید هیچگاه آنها را قرار نبود که ببینم. از داستان سفرهای من که بدون هیچ گونه انتظار و بدون برنامه قبلی بود، می توان رمانی نوشت. برای مثال اگر به پاریس سفر می کنید، منتظر تماشا برج ایفل و موزه لوور هستید و این ها همه در شما انتظار ایجاد می نماید ولی وقتی به کشوری سفر می کنید که نمی دانید در تقاطع بعدی چه چیزی در انتظار شماست، همه چیز متفاوت بوده و این تجربه بسیار خاص است. من مانند یک شکارچی بودم که لحظه ها را ضبط می نماید.
از زمانی که کتاب هایم منتشر شده اند، مردم دائما از من می پرسند که چگونه می توانند یکی از این ایستگاه ها را پیدا نموده و از نزدیک ببینند. خانمی که به قزاقستان و قرقیزستان سفر نموده، عکسی از خودش که در جلوی یکی از این ایستگاه هایی که روی جلد کتاب است ایستاده را برای من فرستاده است.
چرنوبیل، اوکراین
مردم به من پیام های محبت آمیز زیادی می فرستند و عکس هایی از خودشان با این ایستگاه ها در حال رفتن به کار یا رفتن به مدرسه گرفته و برای من می فرستند.
به نظر من آینده خوبی پیش روی این ایستگاه ها است، زیرا با واکنش خوب مردم روبرو شده اند. تصور کنید که در آن موقع ها در شوروی سابق زندگی می کردید و یک ایستگاه اتوبوسی ساخته می شد که گویا از آن محل قرار بود شما را به کره ماه پرتاب کند. به نظر من این ایستگاه ها نشانه ای برای امید بودند.
البته باید اشاره نمود که برخی از این ایستگاه ها هم واقعا زشت هستند. مردم می توانند این ایستگاه ها را تغییر داده و زیبا نمایند. به نظرم امروزه مردم به این کارها نمی پردازند. بهتر است که این کار را بکنیم و به زیبایی محیط زندگی خود اهمیت دهیم.
منبع: گردشبان